تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1398برچسب:, | 12:58 | نویسنده : نازنین

 

 

 

(سلام به قاصدک های خبر رسان که محکوم به خبرند و سلام به شقایقهایی که محکوم به عشقند و سلام به تو که محکوم به دوست داشتنی.)



تاريخ : شنبه 25 خرداد 1392برچسب:, | 11:22 | نویسنده : نازنین

http://s4.picofile.com/file/7802995264/12212112.jpg

فـکر کن . . .


ایــن هـمـــــــه حـرف رو کیبـورد باشـه و اون وقت تـــو نتـونی . . .


نتونی اون چیــزی رو که میخـوای ، اونی که حرف دلتــه تایپش کنــی !


فکر نکنید چیزی واسه گفتن ندارما . . .

 

برعکس ، منمو دلـــــم و کلــــی حـــــــــرف . . .


سکوتم از سر بی دردی نیست  ، درونم غـــوغــــاســـــت . . .


میخوام حرف بزنم اما . . .


وقتی حرف دلم رو میگم و در جوابش ، دیوونه خطاب میشم !


پس بهتره چیزی نگم و خودمو بیشتر از این کوچیک نکنم . . .

 

نه خودم ارزش دارم نه حرفامو خواسته هام . . .


 



تاريخ : پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, | 13:25 | نویسنده : نازنین

 

 

 

. گفتي: به نظر تو دوست داشتن بهتره يا عاشق شدن؟
گفتم: دوست داشتن…
گفتي: مگه ميشه همه ادما دلشون مي خواد عاشق بشند.
گفتم: اون کس که عاشقه مثل کسي ميمونه که داره تو دريا غرق ميشه ولي اوني که دوست داره مثل اين ميمونه که داره تو همون دريا شنا ميکنه و از شنا کردنشم لذت مي بره. تو چشمام نگاه کردي و
گفتي: تو چي تو عاشقه مني يا منو دوست داري؟
خيلي اروم گفتم: من خيلي وقته غرق شدم



تاريخ : جمعه 15 دی 1391برچسب:, | 15:3 | نویسنده : نازنین

 

 

 

 

 


تا حالا شده عاشق بشي ولي دلت نخواد بدونه؟؟؟
تا حالا شده دلت بخواد تا صبح بيدار بموني ولي بدوني به جايي نمي رسي؟؟؟
تا حالا شده تمام شب گريه کني بدون اينکه بدوني چرا؟؟؟
تا حالا شده رفتنشو تماشا بکني ولي نخواي بره بعد آروم تو دلت بگي دوستت دارم اما نخواي بدونه؟؟



تاريخ : شنبه 9 دی 1391برچسب:, | 12:2 | نویسنده : نازنین

 

 

 

 

 

دختر پسری با سرعت 120کیلومتر سواربر موتور سیکلت

دختر:آروم تر من می ترسم

پسر نه داره خوش میگذره

دختر:اصلا هم خوش نمی گذره تو رو خدا خواهشمیکنم خیلی وحشتناکه

پسر:پس بگو دوستم داری

دختر:باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آروم تر

پسر:حالا بغلم کن(دختر بغلش کرد)

پسر می تونی کلاه ایمنی منو بذاری سرت؟داره اذیتم می کنه.

و....

روزنامه های روز بعد:موتور سیکلتی با سرعت 120کیلومتر بر ساعت به ساختمان اثابت کرد موتور سیکلت دو نفر
سر نشین داشت اما تنها یک نفر نجات یافت حقیقت این بود که اول سر پایینی پسر متوجه شد ترمز بریده اما نخواست
دختر بفهمه در عوض خواست یه بار دیگه از دختره بشنوه که دوستش داره(برای آخرین بار)

 



تاريخ : شنبه 9 دی 1391برچسب:, | 11:21 | نویسنده : نازنین

 

 

این خیلی سخته که آدم یه نفرو تا پای جان دوست داشته باشه ولی از احساس اون نسبت به خودش با خبر نباشه ، تقریبا آدم دیوونه می شه. ، ...دوستان عزیز انتظار خیلی سخته فراموش کردن هم خیلی سخته اما این که ندونی باید انتظار بکشی یا فراموش کنی ازهمه سخت تره؟



تاريخ : شنبه 18 آذر 1391برچسب:, | 15:15 | نویسنده : نازنین

 

 

 

واست سخت نیست که یکی رو با تمام وجود دوست داشته باشی ولی اون عین خیالشم نباشه؟ و حتی جواب تلفنتم نده؟

یا حتی نپرسه حالت خوبه یا نه؟ یا اینقدر دختر دورش و گرفته باشن که حواسش هر بار به یکی باشه ؟ به ظاهر دوستت داره ولی باطنش یه چیز دیگس ....

بهش اس ام اس میدی میخونه ولی جواب نمیده این در حالیه که حتی تمام خواستگاراتو بخاطر اون رد میکنی کسایی که همه ارزوشونه کسایی که عاشقتن ولی تو.........

 

نمیدونم شاید دیوونگی از ماست ولی چون حتم دارم مینوسم .....

خودش بهتر از هرکسی میدونه کیه؟؟ .......

نمیدونم اگه شرم و حیاس چرا این مدلیه؟ اگه خجالته چرا اینجوریه؟ اگه عاشقی اینه وای به حال زلیخا وای به حال لیلی وای وای وای .......

 

نظر یادت نره؟؟؟.



تاريخ : شنبه 29 مهر 1391برچسب:, | 14:17 | نویسنده : نازنین

 

لالایی

زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند

.

پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.
این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز ...

پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد

.

پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!
از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او بود !



تاريخ : جمعه 21 مهر 1391برچسب:, | 11:8 | نویسنده : نازنین

 

داستان زیبای شاخه گل خشکیده ، اولین و بینظیر ترین داستانهای عاشقانه میباشد ، خواندنی و جذاب

پیشنهاد میشود این داستان را بخوانید هرچند به کوتاهی داستانهای دیگر نیست اما از همه زیبا تر است

حتما چند دقیقه وقت خودتان را به خواندن این داستان قشنگ بگذارید و لذت ببرید



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:, | 11:25 | نویسنده : نازنین

براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس

 

تو را هيچگاه نمي توانم از زندگي ام پاک کنم چون تو پاک هستي مي توانم تو را خط خطي کنم که آن وقت در زندان خط هايم براي هميشه ماندگار ميشوي و وقتي که نيستي بي رنگي روزهايم را با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم

 



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
  • عادل
  • ساکن